دستانت ؟
ندانم .
چشمانت؟
شاید خاطره ء را
مشق کند که ٬ درآن زیسته ای .
- اما؛
قلبت
وامدارهزارگمشده ی است
چراکه تورادوست داشتند
چراکه آزادگی را دوست داشتند
چرا که ....
کفش هایت را محکم ببند
- مرد راه -
باید ازین سنگلاخ بگذریم!
دوست داشتم
گلی سرخ باشم
برسینه ای تو - بانو!
اما؛
سرنوشت برنگ دیگرم- زاد
دوست داشتم
سنگ باشم -
آرمیده ومدهوش
- خورشید -
درمن شعله ء نهاد ....
- پنداری
شگفتنم ازباران است و
شوریدنم ازباد ؟ -
ای همزاد!
درهمین بامداد شگوفه ها
- بخاک افتادند؛
درکابل٬
غزه و
بغداد !