فک . این مامای ناصر بود که دیشب ما را از چهار راهی خیام در دوزخ آورد تا خانه . گفت فرق نمی کنه ، اگر نباشه . چهل یورو و نیم بوتل دادیم . اگر بخواهی ، ما چهار بلا ، خدای کانادا ، در خدمتیم فردا لالا . زیاد به خودت سخت نگیر ، سه ، چهار ماه بعد ، کابل وطن ماست .
سلام اوستاد گرامی همه خوبند سلامت باشید همان سیف الدین درست است. من سلام های شما را می رسانم و ایشان هم سلام می رسانند شعر ساده و عمیقی بود. اما به نظرم این که را بردارید بهتر است و همچنان انگشتایت را انگشتانت کنید. گمانم اشتباه تایپی باشد.
مهرداد عزیز ممنون ... انگشتایت/ گفتار عامیانه است. شاملو نیز بکاربرده است... بازهم پیشنهاد شما روی چشم!... بادرودواحترام دریاباری
چهار ، پنج ، پنجابی پدر لعنت ... نشه ، کباب ها را خورده ، مست . مایکل گفت : « زور دست » بیا داکتر گفتم : هزار دالر شرط پیراهن را کشیدی ، مساژ ساعد و بازو ده تمام چرکیزوفکسی ماسکو مالوم است طرف ، قر گفت . نه زد . پس پس رفت . مایکل گفت : ده کلنگک بردی ، میباختی اگر میزدی داکتر هاهاهاااا ما که بردیم ، میخواهی بیا تو بزن
سلام استاد! همین دیروز از خودت بسیار یاد کردیم با هجران و مهرداد و نگاه و دیگر بچه ها خدا شما را بخیر بیاره کابل که یک کمی بیشتر درد دل کنیم زنده باد استاد
سلام کسی بالای پل در انتظار ات پلک می ریزد کجایی عزیز؟ خوبی؟ دیروز پریروز و حتی امرزو فقط منتظر بودم پلک هایم ریخت انگار دریا باری گذری از پل نمیکند نمیداند حسن انتظارش ایستاده و گوش به صدای موج ها دارد شاید موج از کنار اش گذشته باشد ... حالا برای خودت فرقی ندارد که حسن منتظر ات هست یا حسن گوساله یا هرکه خود ات فکر میکنی اما این کار به نقص دو ظرف تمام میشه از یکسو حسن منتظر میمانی و قول محمد است که الانتظار و اشد من القتل و دوم اینکه خودت تا گلو در گناه غرق میشی یا میکن با پیل بازان دوستی یا بناکن خانه ی پهلوی پل!بیا گاه گاهی پل بیا منتظر هستم ما سخت نشته نوشیندن معرفتی هستیم که در تو جراین دارد عزیز فقط همین بود امروز هم درست ماننده دی و پریروز بالای پل منتظرم اگر نیایی این بار حرفهایم را درخود خواهم بلعید . خیز در کاسه ی زر آب طربناک انداز پیش از آنکه شود کاسه ی سر خاک انداز هستم بدرود تا درود
سلام.خسته نباشی.وبلاگ قشنگی داری.یه سر به من بزن اگه دوست داشتی همدیگرو لینک کنیم.بای
سلام ودرود بر شما همدل عزیز
سرود شما را خواندم طرح زیبا با مفاهم عالی قلم تان رسا تر باد.
فک . این مامای ناصر بود که دیشب ما را از چهار راهی خیام در دوزخ آورد تا خانه . گفت فرق نمی کنه ، اگر نباشه . چهل یورو و نیم بوتل دادیم .
اگر بخواهی ، ما چهار بلا ، خدای کانادا ،
در خدمتیم فردا لالا .
زیاد به خودت سخت نگیر ، سه ، چهار ماه بعد ، کابل وطن ماست .
سلام ! خوبید ؟ باز هم مثل همیشه زیبا و د لنشین ، موفق باشید . در ضمن می توانید وب مرا از طریق موزیلا نگاه کنید.mozilla fire fox
سلام اوستاد گرامی
همه خوبند سلامت باشید
همان سیف الدین درست است.
من سلام های شما را می رسانم و ایشان هم سلام می رسانند
شعر ساده و عمیقی بود. اما به نظرم این که را بردارید بهتر است و همچنان انگشتایت را انگشتانت کنید. گمانم اشتباه تایپی باشد.
مهرداد عزیز
ممنون ...
انگشتایت/ گفتار عامیانه است. شاملو نیز بکاربرده است...
بازهم پیشنهاد شما روی چشم!...
بادرودواحترام
دریاباری
قلمت را،درآب بینداز
اثرانگشتانت نماند!
.
.
.
شعر زیبایی بود
بر دلم نشست...
زیبایی ست این شعر!
سلام دریاباری گرامی!
این شعر واقعاْ زیباست. من از این دست کار ها را زیاد دوست دارم. زنده باد!
من هم دو غزل نو دارم.
سلام دریا باری فرزانه
خیلی خشنودم که برای دیدن پلک سوم شب پلک می زنم
شعرها خیلی جالب است
اما با این نقطه گذاری موافق نیستم
سلام دریا باری عزیز ...
کم اما محکم !
خوبی؟
امروز منتظرم عزیز
با ارادت
درود بر دریاباری عزیز!
امید صحت مند باشید.
سلام استاد!!!
برگشت قشنگی بود کیف کردیم
ما که یک عمر انتظار آمدنتان را کشیدیم
قلم اما نشانش را بر دلش داغ زده
چهار ، پنج ، پنجابی پدر لعنت ...
نشه ، کباب ها را خورده ، مست .
مایکل گفت :
« زور دست »
بیا داکتر
گفتم : هزار دالر شرط
پیراهن را کشیدی ، مساژ ساعد و بازو
ده تمام چرکیزوفکسی ماسکو مالوم است
طرف ، قر گفت .
نه زد .
پس پس رفت .
مایکل گفت : ده کلنگک بردی ،
میباختی اگر میزدی داکتر
هاهاهاااا
ما که بردیم ،
میخواهی بیا تو بزن
Tamame lahzehaye saadat midanestand dast haye man viran khahad shod... Be ghalame man sar bezan
سلام استاد!
همین دیروز از خودت بسیار یاد کردیم با هجران و مهرداد و نگاه و دیگر بچه ها
خدا شما را بخیر بیاره کابل که یک کمی بیشتر درد دل کنیم
زنده باد استاد
خود را در آب بینداز
نشانی قلم در تو مانده
کجایی آب....
سلام
کسی بالای پل در انتظار ات پلک می ریزد
کجایی عزیز؟
خوبی؟
دیروز پریروز و حتی امرزو فقط منتظر بودم پلک هایم ریخت انگار دریا باری گذری از پل نمیکند نمیداند حسن انتظارش ایستاده و گوش به صدای موج ها دارد شاید موج از کنار اش گذشته باشد ...
حالا برای خودت فرقی ندارد که حسن منتظر ات هست یا حسن گوساله یا هرکه خود ات فکر میکنی اما این کار به نقص دو ظرف تمام میشه از یکسو حسن منتظر میمانی و قول محمد است که الانتظار و اشد من القتل و دوم اینکه خودت تا گلو در گناه غرق میشی یا میکن با پیل بازان دوستی یا بناکن خانه ی پهلوی پل!بیا گاه گاهی پل بیا منتظر هستم ما سخت نشته نوشیندن معرفتی هستیم که در تو جراین دارد عزیز
فقط همین بود
امروز هم درست ماننده دی و پریروز بالای پل منتظرم اگر نیایی این بار حرفهایم را درخود خواهم بلعید .
خیز در کاسه ی زر آب طربناک انداز
پیش از آنکه شود کاسه ی سر خاک انداز
هستم
بدرود تا درود
سلام بزرگمرد!
کوتاهه ی بی نهایت زیبا بود.
بیا که اولین شنونده ی آهنگ نوروزی باشی.
قربانت
سلام استاد
خود را در آب اندختن هم دل و گرده بکار است
در آب های افغانستان فرق نمیکند
کجاها هستین استاد
خیلی کم نمایید
درود