سلام شاعر تقویم های سرگردان ! آرزومندم خوب باشید ... نمیدانم از کجا آغاز کنم ُ وقتی دل تنگی هایم از حد میگذرند و دیگر توان شنیدن چیزی و سرودن چیزی و گفتن چیزی در ذهنم باقی نمیماند میایم دنبال شعرهای که در واقع برایم جان می بخشید حس میبخشد و روحم را با تلالوی محبت آمیزشان زنده گی می دهند... یگانه جایی که چنین ؛حالی؛ را می تواند در ذهن خلق کند و یک لحظه زنگار سینه را از همه کوری و کبودی که در دور و بر ما خیمه زده است میشوید فقط شعر است شعر...و دنیای دریا باری عزیز... شعر های دریا باری مجموع از دردهای است که دل انسان را به فریاد میاورد و رگهای وجود را با گیتار جادویی واژگان به رقص ...! گاهی که خودم را گم میکنم حسم را ذهنم و بلآخره دار و ندارم را میایم دنبال دنیا و شعرهای دریا باری ... دعا میکنم که این دنیا را خدا از مانگیراد و چنین بماناد! گاه به رنگ سبزه کشیدمت گاهی برنگ آب گاه برنگ خورشید و گاهی برنگ برف نمیدانم کجا خوانده بودم که شاعران بزرگ واژگان را به مثابه دانه های ارزن پاش نمیدهند .. که دریا باری چنین کرده است و مبارک مان باد ... و چهار فصل تقویمم از هجر تو پرگشت ماندگارید دریا باری عزیز عشق همراه ات روزگار ات سبز و تقویمت پر از ؛او؛باددددددددددددد ...
پشت این درد مشترک؛ تنها؛ نیمه ایی گم برای من کافیست ... سلام از کارتون خیلی خوشم اومد ارتباط خوبی برفرار کردم.. بعد مدتی نیستی به روزم ومنتظر نکته نظرات ارزشمندتون! همیشه هاتون پراندیشه منتظرم! راستی چرا بی خبر به روز می شین؟
گه گه ، گاه گاه هر چند گاه ، به نا گاه پوست دلم با دل او به یکباره ، روحت اش سر شار از ذوق لطیف . گاهی به رنگ آب گاهی به رنگ پرنده گاهی به رنگ نوروز خوش به حالش . باشد ، دلش ، شاد ...
از هایکوی پائین خیلی خوشم آمد معشوق و چراغ تصویرشان روی هم افتاده و تفکیک نمی توان داد حیاط دل شاعر بارانی است و شعر این پست . شاعر مدام جای خالی آن فقدان بزرگ را با هرروز و هر ماه و هر فصلی که می آید و می گذرد با همان رنگ و بوی لحظه هائی که می آیند و در بلند ترین سکویشان دلتنگی حاضر است به تصویر می کشد و جای خالی او دیگر خالی نیست و جهان به رنگ او در می آید وقتی نیست جهان او می شود به تمامی سلام و سپاس از قلم زیبایتان که قادر است وسیع ترین تصویر ها را تن پوش کوتاه ترین واژگان کند .
تاریخ من از هجرتو آغاز شد و اینک سالهاست که در تو می زییم
سلام
واقعازیبا مینویسی ،احساس زیبایی دارن نوشته هات و قابل تحسین
خوشحال میشم بهم سری بزنی
سلام
زیبا بود و شمیم نثر گذشتگان را نیز همراه داشت.
فتنه جو هنوز هم پنبه دانه در خواب میبیند!
سلام.سال نو مبارک
آب / خورشید / برف ... این زیبایی ها جایی برای غم هجران نمی گذارد ... محبوب و معشوق گذراست اما این سه ابدی اند ...
سلام دریاباری عزیز . سال نو وبهار آرزوها بشما عزیز هم مبارë باشد .سال تان مملو از رنک های سرخ وسبز باشد.
سلام سال نو مبارک!
برنگ سبزه
سلام شاعر تقویم های سرگردان !
آرزومندم خوب باشید ...
نمیدانم از کجا آغاز کنم ُ وقتی دل تنگی هایم از حد میگذرند و دیگر توان شنیدن چیزی و سرودن چیزی و گفتن چیزی در ذهنم باقی نمیماند میایم دنبال شعرهای که در واقع برایم جان می بخشید حس میبخشد و روحم را با تلالوی محبت آمیزشان زنده گی می دهند... یگانه جایی که چنین ؛حالی؛ را می تواند در ذهن خلق کند و یک لحظه زنگار سینه را از همه کوری و کبودی که در دور و بر ما خیمه زده است میشوید فقط شعر است شعر...و دنیای دریا باری عزیز...
شعر های دریا باری مجموع از دردهای است که دل انسان را به فریاد میاورد و رگهای وجود را با گیتار جادویی واژگان به رقص ...! گاهی که خودم را گم میکنم حسم را ذهنم و بلآخره دار و ندارم را میایم دنبال دنیا و شعرهای دریا باری ...
دعا میکنم که این دنیا را خدا از مانگیراد و چنین بماناد!
گاه
به رنگ سبزه کشیدمت
گاهی برنگ آب
گاه برنگ خورشید و
گاهی برنگ برف
نمیدانم کجا خوانده بودم که شاعران بزرگ واژگان را به مثابه دانه های ارزن پاش نمیدهند .. که دریا باری چنین کرده است و مبارک مان باد ...
و چهار فصل تقویمم از هجر تو پرگشت
ماندگارید دریا باری عزیز
عشق همراه ات
روزگار ات سبز
و تقویمت پر از ؛او؛باددددددددددددد ...
استاد سلام!
در این روزها کم نمایید
حس درسروده های تان واقعا زیباست...دوست مهربان.
سعاتمند باشین
سلام اومدم بگم به روزم. آدرس وبلاگم تغییر کرده و خوشحال میشم بیایی.
اینکه قلبت برای من باشد و در آغوش دیگری باشی
پشت این درد مشترک؛ تنها؛ نیمه ایی گم برای من کافیست
...
سلام از کارتون خیلی خوشم اومد ارتباط خوبی برفرار کردم..
بعد مدتی نیستی به روزم ومنتظر نکته نظرات ارزشمندتون!
همیشه هاتون پراندیشه منتظرم!
راستی چرا بی خبر به روز می شین؟
[گل]
سلام به استاد گرامی
امید سلامت روزگار باشید
سبز میبینمت
با بهار آبی با آسمان
شاد باشی استاد
گه گه ، گاه گاه
هر چند گاه ،
به نا گاه
پوست دلم با دل او
به یکباره ،
روحت اش سر شار
از ذوق لطیف .
گاهی به رنگ آب
گاهی به رنگ پرنده
گاهی به رنگ نوروز
خوش به حالش .
باشد ،
دلش ،
شاد ...
سلام به دوست قدیمی خودم! اینجا هنوز مثل گذشتهها بوی شعر و نور میده.... دوستش دارم... تو گوگل ریدر تعقیبت میکنم
از هایکوی پائین خیلی خوشم آمد
معشوق و چراغ تصویرشان روی هم افتاده و تفکیک نمی توان داد
حیاط دل شاعر بارانی است
و شعر این پست . شاعر مدام جای خالی آن فقدان بزرگ را با هرروز و هر ماه و هر فصلی که می آید و می گذرد با همان رنگ و بوی لحظه هائی که می آیند و در بلند ترین سکویشان دلتنگی حاضر است به تصویر می کشد و جای خالی او دیگر خالی نیست و جهان به رنگ او در می آید وقتی نیست جهان او می شود به تمامی
سلام و سپاس از قلم زیبایتان که قادر است وسیع ترین تصویر ها را تن پوش کوتاه ترین واژگان کند .
نزدیکی های صبح ، چراغ خانه ات روشن بود .
کاتیه ، دخترهمسایه گفت :
شانزده پولی هم نداشت بیچاره ،
ناصر وآلو و کچالو ، ماست و چکه ، قهقه رفقا ، همه رفتند .
گذشت ، دوران شیر مرغ و جان آدم
رفت کنار دریا ،
سگرتی ، سبز ، بتۀ فقیر
چه میدانم ؟ خدایش بیامرزد .
نبودی ، آمدم لب دریا
فراموشم نمی شوی هرگز
خدایت ، بیامرزاد .
دوستت دارم .
سلام
وتقویمم از هجر تو رنگین گشت!!
خوبید؟؟؟
امید همه چیز درست پیش برود.
حرمت
آنقدر هجر ِ تو طولانیست ..
که رنگی کم نمیاورم ..
و تقویم با همه ی نثرگونه گی اش خواندنی ست .
اما با برداشتن ضمیر متصل تقویم می توان این خرف را بسط داد به تمام سال های این چنین .
سال تان خوش و خرم .