پلک سوم شب

شعر وادبیات

پلک سوم شب

شعر وادبیات

 

بر گی سبز 

پیچیده درخمی نبودن ات. 

تو،که بهاری نداشتی

بگو:ماجرا، ازچه قراراست! 

 

 

نظرات 128 + ارسال نظر
دیویاتکی پیوه 1388,12,02 ساعت 07:51 ق.ظ

ماجرا ازین قرار
که در آغاز فصل سبز
نریزد از درخت ، برگ
چه چاره ؟
نشه بوده بیچاره
حتماٌ ، برگ

شراب 1388,12,02 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام بر* شاعر شگفت نویس*
مرا آن مایه دانش نیست که شعرتان را محک کنم و آن اندازه قابل نیستم که وقت ارزشمندتان را بگیرم اما در شعر شما بطور ضمنی احساسی موج میزند که متفاوت از دیگران است.بی اغراق؛ به رنسانس والایی از مفاهیم زنده و ژزف زندگی رسیده که دیگر فقط رسالت بیان هسته ی تپنده ی لحظه هایی شاید کوتاه اما جاودان وعریان زندگی را دارد گویی دست زندگی برای شعر شما رو شده و هیچ تعلقی به تعابیر متداول در بستر شعر ی را ندارد
ایجاز سخن وآفرینش گستره ی غنی معنا در شعرتان برای من قابل ستایش است
پرگویی مرا ببخشید دلم میخواست کمی از احساسم را بدانید
لحظه هایتان گرم نغمه های خوش

به کوه می مانی
خاموش وقدرتمند
رازناک وپرشکوه
عطرترانه پیچیده درهوایت
بی هراس خورشید راپنهان می کنی وهرپگاه به آسمان پروازش می دهی
به کوه میمانی
ومن
یک روزترافتح می کنم
با بوسه ای بی شرمانه

رامین 1388,12,02 ساعت 04:06 ب.ظ http://WWW.RAMIN.SULTANZADA.COM

سلام دوست عزیز تازه بروز شدم تشریف بیاورید

کمال کابلی 1388,12,06 ساعت 06:55 ق.ظ

هژده سرو بلند قامت
بهاران و یارانی داشته
چلچراغی در خانه ات بیدار
در بهاری که نداشتی
دور و برت در رقص
ماجرا از چه قرار ، پرسیدی ؟
در شبستانت ، زخمه های چنگ و عود
چکه و چپس و خیار
ماهی جلبی ، پکاوره ، چپلی کباب
به گفتۀ پرنده روی هوا
در صندوق لعنت ، ناصر و دا وود
هیچ نبود ...
من به جستجوی جفت خود خواهم رفت
پرنده از لب ایوان
مثل پیامی رفت
پرید

[ بدون نام ] 1388,12,07 ساعت 02:49 ب.ظ

ماجرا از ین قرار است که...

؟

حسین ورسی 1388,12,07 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.sukhan.blogfa.com

چه زیبا سرودکوتاه، پیچیده در حریر عاطفه و تخیل رسا، با پرسشی به گستردگی یک تاریخ بی بهاری وگم گشتگی ها.

کمال کابلی 1388,12,08 ساعت 07:32 ق.ظ

هفتاد فیصد مدال های طلای
المپیای کانادا
از آن « زنان » ....
بگو به ملایان « کمود برسر »
خمینی ، خامنه ای
می توان زیبایی یک لحظه را با شرم
مثل یک عکس مضحک فوری
در ته چاه امام زمان
یا در صندوقی مخفی کرد ؟

هفتاد درصد پول این بازی ها به حساب بازیگران بزرگ واریز شده است
برای من وتو جز لحظه ی خود فریبی ثوابی نداشته است
زیبایی یک لجظه ... همان ودرواقع همین زندگی است. به اضافه شرم!
حیات جاودان خواهی بیا باما به میخانه!
بادرودواحترام

درویش 1388,12,08 ساعت 10:49 ق.ظ http://chakidaha.blogfa.com

سلام آقای دریاباری.
کوتاه ولی زیبا!
من هم یک غزل گونه دارم.
بدرود!

بهاری که نداریم را جشن می گیریم در این روزهای سخت و سرد

سلام وعرض ادب بر شما دریا باری گرامی :
سرود زیبا پر محتوای تان را خواندم همیشه قلم توانا بمانید .

سلام دوست عزیز و ناز گلم خوبی..... امید وارم که اشاالله خوب باشی.
داشتم تو وبها می‌گشتم که وب تورو باز کردم ای بابا وب خیلی زییا داری باید بگم
که محشره محشر
خوب دیگه من الان منتظر اومدنت هستم
بیاو بذار مهربونیت رومثل همیشه همه جابپاش تابهار رو باهم صداکنیم تو کوچه باغ خاطره هامون مثل نوشته های شیرنت که طعم زندگی رو ازیاد میبره
بازرورق خیالت منتظرت میمونم زودبیا ....
عزیزم وب منو اگه خواستی به اسم
عاشــقانه ها -::- موج خروشــــان عشق
لینک کن و به من هم خبر ده که وب ناز شمارو به کدام اسم قشنگ لینک کنم.
منتظرتم هاااااا بیااااااایییییی
بای
abosufiun9@yahoo.com

سپیده 1388,12,16 ساعت 12:58 ب.ظ http://www.sepideh73.blogfa.com

سلام
کاش بهاری داشتیم .... افسوس ....
بسیار زیبا بود و دلنشین دست مریزاد

هنوز هم می سوزیم بی آن که گرم شویم. جنسِ این آتش گرم کردن نیست یا ما گرم شدن را بلد نیستیم؟

لیلا 1388,12,17 ساعت 10:33 ب.ظ

ماجرا از این قرار بود
پاییز بود که رفتی
تا بهار هم
زرد شود و بماند برای دلم ...

مهرانگیزساحل 1388,12,17 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام بردوست شاعر ......
عالی بود . شاید باشد برگهای که باوجود سبز بودن شان ...بهاری رانمیشناسند . شاید درتعبیر سروده تان اشتباه نکرده باشم ویا...؟ سبز باشید بابهاران !

خوبی؟
به هندوستان رفته بودی؟
ازآنجاچه خبر...

بادرودواحترام
دریاباری

زبیرهجران 1388,12,18 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام حضرت دوست...
آرزومندم خوب باشید و سرحال تازه برگشتم
همیشه باشی

منتظرت هستم...
ارادتمند
دریاباری

مروت 1388,12,19 ساعت 01:42 ب.ظ http://nmorwat.blogfa.com

سلام دوست عزیز
وبلاک خوبی داری از خواندنش لذت بردم.

آگاه 1388,12,20 ساعت 04:04 ب.ظ http://agah1387.blogfa.com

سلام !امیدوارم سلامت باشید.بروزم اگروقت کردیدسری بزنید.شادزی

سپیده 1388,12,23 ساعت 07:31 ق.ظ http://www.sepideh73.blogfa.com

درود

روزتان خوش و سپاسگزار الطافتان

سلام دوست عزیز.
درود های بهاری نثار تان باد
فرا رسی بهار روشن مبارک تان باد
همیشه بهاری بمانید.

کمال کابلی 1388,12,27 ساعت 05:51 ق.ظ


دل شکستن را نباشد علاجی مهر دل
کی توانست کرد با سوزن رفو آیینه را
الهی خون قی کنی ، بجای شراب
دست از سرم
بر دار ....

چشم قربان!
دست چه -حتا -موی از سرات
برمیدارم!...

تمیم حمید 1388,12,28 ساعت 07:34 ق.ظ

سلام!
فرا رسیدن سال نو را برایتان تبریک می گویم.
سال خوشی داشته باشید.

و سالی دیگر آویخت به ما

شادی ها برای تو / گرامی

ک . ک . سیمیرنوف 1389,01,01 ساعت 03:22 ق.ظ

ترا که نیست بهاری ،
ماجرا ازین قرار :
قومی بر این باور اند که :
انسان بد وجود ندارد ، بلکه بعضی آدمان مریض اند اصلاً .
و ، مریض معذور است .
گسست از مردم ، مایه بیکاری است
از بیکاری ، پر گویی می زاید
از پرگویی ، اختلاف پدید می آید
اختلاف به ضعف ، انشعاب و دشمنی می رسد
و در تار عنکبوت تحریکات
و بروز ناخوش عواطف دسیسه آمیز و جاه طلبانه
و در دام افگندنها و با دام افتادنها
آنطرف خاطی ، ناصر و دختر همسایه
دست به ماجرا میزند
و سخن و احساس کسانی که در این ،
دیگر می خواستند ،
در این غوغا گم می شود
و مشتی خود خواهان عصبی
که به خود مشغول بودند
و شعاع سوزانشان
تندیسهای یخ بسته خود خواهی را می گدازد
تا رسیدن به آغاز و انجام داستانی ملال انگیز
تو ، از خطای شان در گذر
کو پیک صبح ، تا گله های شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنیم
عید باستانی نوروز ، پیروزی بر اندیشه های کهنه را
بر همه نیک اندیشان و نیز بیماران روانی
] شاد باش و خجسته می خواهم
یادمان باشد ؟
از پاییز تا بهار ، یک دیوار
فاصله است ، شر انداز ....
( از عمر مفید من ، چهل بهار دگر باقیست )
غیر المغضوب علیهم والضالین .
امشب و فردا شب و فردای دگر....

جنگی 1389,01,06 ساعت 05:12 ق.ظ

بر گِ سبز ،
پیچیده درخمی نبودنت .
ای که بهاری نداشتی ؟
بگو : ماجرا ازچه قراراست ؟
و ....
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لب های عاشق من بسپار
باد ، ما را با خود خواهد برد
یادگارها ، کشیده اند
مردمان رهگذر !
قلب تیر خورده ، شمع واژگون
نقطه های ساکت ، پریده رنگ
بر حروفی درهم جنون
هر لبی که بر لبم رسید
یک ستاره نطفه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگارها ....
پس چرا ؟
سبزه ، ستاره ، بهار
آرزو نکنم ؟
این ترانۀ منست
پیش ازین نبوده ، بیش از این .

فقط 1389,01,06 ساعت 09:51 ق.ظ

یک باره دلم حول زد ،
پولیس ، چهار بجه صبح
در کنار پارک ، با شتاب رفت .
بیچاره فقط گفت :
صبح بخیر
حیران ماندم .

خوب شد دستگیرت نکرد!



★]◄███▓░سال نو مبارک▒▓███►[★


✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
┊   ┊┊   ┊┊ ✿
┊   ┊┊  ✿
┊   ┊┊  
┊   ✿


محمدنوری 1389,01,07 ساعت 10:48 ق.ظ http://nori-m.blogfa.com

سلام شاعرگرامی
باپست جدید
۰تابوت یک نگاه)منتظرنظرارزشمندشماهستم

فیر هوایی - شادیانه 1389,01,14 ساعت 07:52 ق.ظ

در سر زمین شوم عجایب
انسان های ساده
پنهان شده در لابلای
گوشت ، زهرمار
آخرین نشانه های انسان ساده .
سالها باید
تا به من برسی ، اطرافی .
در پناه پنجره ام
با آفتاب ، رابطه دارم
امشب و فردا شب و فردای دگر
هه هه هه ، هو هوهو .... شوخی .
بروزم ، کچالو
میآی ؟

صراحی 1389,01,16 ساعت 08:24 ق.ظ

مگسی در هوا پدید آمد
رفت ، دوزخ
غیر المغضوب علیهم والضآلین
وه ،
چه پاکیزه هوا ؟!

محمد نوری 1389,01,16 ساعت 04:53 ب.ظ http://nori-m.blogfa.com

سلام دوست عزیز شنبه ها به روزم ومنتظر

دختری که سلام نمیکنه 1389,01,18 ساعت 12:20 ب.ظ

ماجرا این است...
تو رفتی و بهار...
بی معنی شد!!!

سالار 1389,01,18 ساعت 06:22 ب.ظ http://www.mywatan.mihanblog.com

واقعان جالب بود
موفق باشید
و منتظر پست های
بعدی تان میمانم
به من هم سربزن

سعید 1389,01,20 ساعت 01:21 ب.ظ http://janaan.blogfa.com

سلام.
زیبا و روان مینویسید
واقعا لذت بردم
شاد باشی

لاجوردی 1389,01,21 ساعت 07:02 ق.ظ

وختی آب از سر بپره ، نیمه شب
در بوتل دوم
نا خوش است ، شنود بی مزه لوده گی ها
در صورت بضاعت ،
دو سه سطری اندرباب متن میشد نوشت .
قلم شود پا
جایی که دل برود ، دیگر
شبی چون سینۀ عشاق پر دود
ز تاریکی چو جان های غم اندود
فلک دودی ز دوزخ وام کرده
سرشته زآب غم شب نام کرده
سیاهی بس که بسته ذیل جاوید
گریزان شب پرک هم سوی خورشید
رسیده ابری از دریای اندوه
شده پیش دل درمانده گان کوه
شده چون پّر زاغ این نیلگون باغ
شبیخون برده هر سو بوم بر زاغ
همه ابر سیه در گرد آفاق
چکان همچون سواد چشم عشاق
شبی زینسان به غمناکی سیه پوش
تهمتن پهلوان به خاک افتاده بیهوش
پرستاران به گردش خفته جمعی
وی اندر سوختن تنها چو شمعی ،
علی ایحال ....
در اتاقی که به اندازه یک تنهایی ست
دل من
به اندازۀ یک دوستی
به بهانه های سادۀ خوشبختی خود می نگرد .

دو خط شعری که گویایی همه چیز است و خود ناچیز-وای بر من گر تو ان گم کرده ام باشی

لینکت کردم
لایق دونستی لینکم کن

وب شما لینک شد.
ارادتمند...
دریاباری

مسافر 1389,01,22 ساعت 07:03 ق.ظ

امشب آخرین سیمیوف بقیمانده از خانوادۀ دوازده نفری .
صبح وخت میری امریکا ، مع الخیر والعافیه .
آری ، موتره کی . تا واشنگتن دو ساعت ، کالیفورنیا ، یازده ساعت . شش ساعت فی نفر راننده گی . لاس ویگاس سه و نیم ساعت در میان سر زمین خشک ، دشت . که به غیر از تک خار بوته ها و تپه های خشک اطراف ، یک درخت به در قسم نمی بینی . عین دشت های مرکزی خودمان ، بی آب و علف . از زنده جان خبری نیست ، زمین گویی میسوزد ، لمبه های حرارت بل بلک ، عین سراب . در میانه راه یک چوبتره است ، سه چهار چوکی چوبی ، تشناب بو ناک که از بوی ادرار ، پیف .
چه بگویم . آری این آمریکاست . سندویچ ات را بخور ، بشاش و برو .
درون موتر آدم پخته می شود از گرما ، نفست گیر می کند .
تکیه بزنی در چوکی ، عین تنور . پیرهن پر عرقت در چوکی می چسپد . کمبود اوکسیجن نفست می گیرد . آیینه ها را بالا بزن ، طاقت کن ، تا کولر سرد کند . لاس ویگاس با تک درخت های خرما از دور پیداست . ساعت ها درون شهر دنبال پارکینگ سرگردان ، عرق ریزان خسته . نمای شهر فقط در نیمه شب ها که هوا سرد شود . شهر قمار خانه ای ، هر طرف میروی ، مینگری ، قمار خانه . قمار خانه ها به پهنای یک شهر با کوچه و پس کوچه و با هزارن میز قمار . اگر علایم کوچه ها نباشد ، گم میشوی که راه خروج کجاست ؟ یک هفته قبل بایست هوتل ریزرف کنی . شهر پراز چراغ های ، سرخ ، سفید ، زرد و بنفش . چشمک زن ، به حماقت آدم نما های خرپول ، عیاش چشمک میزنند ، فقط . شیخان عبوس عرب با کیسۀ خالی به دنبال معشوقه های شان از نسل سفید ، تا و بالا میدوند .
پارسال رفته بودم برای عکاسی . یحتمل که اینبار چنین .
پارسال پولیس سرحد دار پاسپورتم را دید ، محل تولد ( کابل ) گفت : چرا نمیروی کابل ؟ گفتم : شما برآی ، من میروم . گفت : آمدی اینجا چه کار ؟ گفتم : دیدن جورج بوش . گفت : سلام مرا برسان . گفتم : علیک سلام .امسال جورج بوش رفت به درک . این جوانک سیاه که به کمک مولتی میلیارد های یهود ، صاحبان بازار بورس وال ستریت و ستی بانک نیویارک سناتور شیکاگو و کنون رییس جمهور است ، اگر پیام و خبری داری بگو ، تا برسانم . سگرت ماربور درد سر دارد در سرحد . آری پولیس کانادا سوال پیچ میکند ، ویسکی آزاد است .
با دعای خیر .

امین!

مسافرافق 1389,01,24 ساعت 01:19 ب.ظ http://mosaferofoq.blogfa.com

آهسته قدم می گذارم

و سرزمینم را زیر پاهای خود احساس می کنم

سرزمینی که تلی از خرمن های آتش گرفته

و آتش های به خاکستر نشسته است

رعشه ای از درد به جانم می پیچد

دردی که در دلم می پیچد و به آن چنگ می زند

وجودم انباشته از احساس های مجروع می شود

کاشکی می توانستم سر پناهی باشم برای آشیانه همه ی پرستو

کاشکی در این سرزمین باران بی بهانه ببارد تا آتش قلب ها فروکش کند

کاشکی نسل من با دردی که دارد خو نکند

و نگذارد کودکانش در پس دیوارهای ویران شده ،

بازی زندگی را بیاموزند

کاش می شد برای آنانی که از گهواره تا گور مجالی نمی یابند

زندگی را تشریح کرد

من در مجموعه پیوسته شب ها و روزهایم

دردهای سرزمینم را فریاد می کنم

دردهایی که چون آتش های مذاب

در رگ هایش جاری شده اند

کاشکی در این فریاد

کسی همصدای من باشد!

[ بدون نام ] 1389,01,27 ساعت 12:51 ب.ظ

خوب است که زنده استی

این سبزی تلألوء چشمان توست روی تن برگ.

دلم خلاص ، وودکا 1389,01,31 ساعت 07:28 ق.ظ

فقط پرنده بود
پرنده آه ....
زنده گی ، لطیفۀ تلخ
همین امروز کاسۀ جانان در زمین افتاد ، شکست .
صدا کرد ، شرنگ
زنده گی پاشید ، خاکشیر دانه های خشخاش
لالا همایون رفت کابل Definitely
در پناه شب به سوی ماه گریخت
اندوهی درون دلم را شکافت .
میز بیلیارد ، گاراژ ، سرسبیل بدست بچه های کوچه افتاد
یک نی و جان خلاص ، خودش را آرام کرد از نِق نِق زن .
« هی میری کابل میآیی ، حتماً اونجه زن کرده یی ؟! »
لالا همایون در حضور خسربره ها و دوستان هی میگفت :
( هر چه فکر میکنی همان ، خورده نخورده صلوات . تو که به خدا و قرآن باور نداری ، دستت خلاص . نمازهای شبانه ات قبول ، قرآن بخوان سوره طلاق آیۀ 65 ، سورۀ تحریم ( ای پیغمبر زنانیرا که خدا بر تو حلال نموده به خاطر خوشنود کردن زنانت برخود حرام مینمایی ؟! ) داستان حفصه زن پیغمبر دختر عمر خطاب و ماریه قبطیه زن پیغمبر که از حمام آمد و پیغمبر را باکنیزش همبستر دید و بر او خشم گرفت و محمد گفت : او نفسش را بر من بخشید بدون مَهر ، دلیل همبستری اینست ، حال که تو نخواهی ، در دم طلاقش داد .
سورۀ نساء آیت 51 و 52 . که چهار زن برمومنان حلال گردانید و خود آن حضرت بیست و هفت زن شرعی و خیلی مادیانه کنیزه کان برگزیده بوده .)
هر شبه چهار رکعت نماز سنت بر پیغمبرت بخوان .
تو به حدس و گمان باور کن که میروم کابل ،
تا مادرم را بغل گیرم ، بوسه زنم بر صورت و سرش .
دست ها و پایشایش را ببوسم . آوخ
که « مادر » از جنس دیگر است
صدای پرند ه ، آسپرین ، آب
واخ ....
گر تو نخواهی مرا ؟
با فرزندانم مهربان باش
لطفاً ، زن .
فقط همین و بس .

سلام
متاسفانه به روزم.

درویش 1389,02,01 ساعت 03:21 ب.ظ http://chakidaha.blogfa.com

سلام به دریاباری عزیز و گرامی.
بعد از دیر ها آمدم. کوتاه و محکم می نویسید.
شما هم بعد از دیرها بیایید که یک طنز مانند دارم.
بدرود.

سامان 1389,02,04 ساعت 03:44 ق.ظ

راستش را برایت می گویم ، بر نخورد ، خدای نخواسته
بین Billing ham و سانسفرانسسکو ، در یک دشت
موتر مان ( جام ) ماند ، جوش کرد ، پنچر .
لالا آقا از خنج پنجشیر یک نمره داده بود
سرای خواجه ، چهاریکار ، جبل سراج ....
نماینده گی کجا بود ؟ نمیدانم .
خدا گردنم را نگیرد ، نُه بجه شب بعد از اعلانات فوتی تیلفون زدم . هلو هلو جواب داد . مشکل را گفتم .
گفت : کاربیتر جوش کرده ، پلک های باطری کار نمی کند ، تایر هایت پنچر . فقط چند دقیقه حوصله داشته باشد .
بیست دقیقه بعد تیلفون آمد که ( سلف بزن ) چالان کن .
سلف زدم ، چالان شد موتر .
هاج و واج ماندم . ندیده چگونه ؟
اینجا کجا است ، او برادر ؟!
بسیار سوال نکو ....
دفتر آمر صاحب مسعود است .

برگ 1389,02,05 ساعت 08:10 ق.ظ

هستی به منظور ایجاد زیبایی ، امنیت و آسایش و تعالی محیط انسانی .
اگر این ضابطه ها موجود نباشد ممکن است اخلاق و فضیلت به کشتن افراد دگر اندیش منجر گردد .
تربیت مجموعی ، بیرونی است
که در وجود شخص وارد شده

[ بدون نام ] 1389,02,07 ساعت 09:31 ق.ظ

همانجا باقی بمانی بهتر است...از اینجا اف اف کرده فرار خواهی کرد ای سرکرده ی مسلمین!

تا چند روز دیگر چونان نشانه های باقی اف جای از من دراین شهر باقی نخواهد ماند.

ای مجوس!
میروی ؟یا هی ات می کنند....
کجا گم میشوی مع الشر!

بهرامیان 1389,02,07 ساعت 10:13 ق.ظ http://kinareaamo.blogfa.com,

سلام حضورحضرت دریاباری!
خرسند هستم که وبلاک شما را دریافتم ازگشت گذاربسیارهم قطعن لذت بردم وبلاک های بدین خوبی شاید دوستانیکه بامن هم سلیقه هستند راوادارمیکند همیشه بیایند وبخوانند وبروند.
تایادم نرفته باید بگویم که باپلک سوم شب دو سال واندی قبل آشناشده بودم اما این اولین مورداست که اینجا سرمی زنم ازاینکه دیرآمدم پوزش میخواهم .
به امیدسرفرازی همیشه گی شما

بهرامیان عزیز.
به تشنگی بودم که بوی آمو رسید دویدم بی انکه به کنارش برسم
کنار آمو .. جایی که ازش دور نبوده ام. و ازم دور مانده است....
اینکه یکسال واندی مشمول لطف شما بوده ام خود نعمتی است
دران سال واندی شمایید که این هیچ را بخاطر داشته اید

بادرودواحترام
ارادتمند...
دریاباری

آذین 1389,02,10 ساعت 06:22 ق.ظ

کاش وخت گفته بودی « مزه نیست » .
یک دو بوجی نوت های کهنه داشتم ، دادم به کشور ( یونان ) . بیچاره ها ، هست و بود شان را ( بد ترین های عالم ) انگریز و یهود ، خورده و قمار زنده گی را باخته ، و کنون نمیدانند از شرم ، چشمان شان را کجا پنهان کنند ؟
خاک عالم برسر شان باد ، که افلاس نیز فرموده اند .
حال دست من خالی و ( دوستت دارم ) باقی ، چه کار کنم ؟
دو کیلو سرخی از قصابی « سید علم قصاب » و چهار کیلو چکه از دکان « شیرآغا سخیداد » و یک مرتبان ترشی « پهلوان اشرف چنداولی » با یک قطی نصوار پلِ متک ، ارسال بدارم ، بس است ؟
راستی در بازگشت از امریکا ، در سرحد گیر آمدم ،
با چند زهرمار ( بلک لیبل ) و سیگرت ( مارلبورو . )
یک و نیم ساعت چانه زدم که :
پلک سوم شب ، برگی سبز ، برای دریاباری .....
گفت : من سرحدی هستم ، مرا به ( دریا ) چه کار ؟
فرهاد دریا ، دریاباری ، که چی ؟!
گفتم : عجب بی معرفتی والله ، خاک عالم بر سرت ، قول و بُول شوی هندوی سیاه چرده . بیا ، رد مرزم کن در سانفرانسیسکو ، فرهاد دریا کنسرت داد و رفت پی کارش ، من و قهار عاصی .
از تول باکس موتر همه را گرفت ، خلاصه آمدم خانه .
راستی اگر رفتی امریکا ، سرعت به مایل است نه به کیلومتر ، پطرول ارزان است . 23 دالر تانکی ات پُر می شود . یک سینۀ مرغ دو تکه پکاوره ، فقط سه دالر .
خانه ( لالا شفیق ) آباد که با چپس کچالو و سیمیرنوف به سر وخت رسید . وگرنه ، ما کجا و یاد شمالی وار . هاهاهاااااا
به خاطر محبتی که در دلم از تو است ، نگاشتم .
شادمانی بر تو جاودانه باد .
با مهر و محبت های بهترین .

زبیرهجران 1389,02,10 ساعت 08:01 ق.ظ

سلام به مردی دور افتاده از ما از خیلی نزدیک به حس ما و ذهن ما مرد که همیشه یاد هایش شعرهای و گفته های نقل مجلس ماست ...
آرزومندم خوب و سرحال باشید نمیدانم تا کی چیزی نمیگذارید اما منتظرم شعر تازه ی بگذارید تا تشنه کامان سیراب گردند .
همیشه کوه باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد