سلام دلم میخواست چیزی در زندگی بود که لذتم میبخشید و باور کن که این شعرت مرا تا دورها برد و لذت را برایم تفسیر کرد طوریکه بعد خواندنش همه اشک شدم همه حس همه التهاب دیرگاهی گریه هایم را ندیده بودم و تو ای مرد ببین چگونه مرا گریاندی جگونه به یاد آوردی ام عاشق بودم.......... آه ای مرد شعر چه گرمم کردی چه شوری بر تنم ریختی...........
دیر گاهیست تب و تاب زندگی را نمیدانم وباورهای حیات بخش عشق را گم کرده ام اما امروز با این شعر نمیدانی با من چه کرد....... نمیدانی که پس از سالها عجز و کاهش شررپرداز لحظات نابی شدی که در لایه های پنهان احساسم محو شده بود و به این خاطر ترا سپاس........ ترا سپاس ای مرد شعر که گرما را به خاطرم آوردی .......... عشق را......بیوفایی را......تنهایی را...... نمیدانی ای مرد بزرگ چقدر در نظرم پر طلیعه و ژرف میمانی
تیم هاکی دخترای کوچۀ ما ( وانکوور ) سلواکیا را 18 گول مقابل صفر، زد . زیبایی های ( اسکوامش ) بینظیر است ، تا کوه های ( ویسلر ) محل المپیای زمستانی 2010 ، از خانۀ ما ، یک ساعت راه است . ظرف چهار سال اخیر ، دو سه میلیارد دالر پول تکس مردم صرف ساختمان ها و هوتل های پنج ستاره شد ، پارک ها و پارکینگ ، مغازه ها ، قمارخانه ، مراکز تفریح و عیش و نوش آباد شد ، تا دیگران نگویند : در وانکوور همه چیز بود ، زیر برنج گوشت کم بود ، حیف . امسال قیمت پارکنگ سه برابر شد . پرداخت 25 % تکس ، رفتن به رستوران ناممکن گشت . در حمام کاه فروشی جای پای نماند . قیمت کله پاچه ، چپلی کباب و شش کباب بدون نان خاصه دو برابر گشت . ترشی چنداول کمیاب شد ، خلیفه عصمت سلمانی از کیسه مالی بس کرد . قمار خانه باغر قولته بسته شد ، نجف کیسه بر گیر آمد . زوار غلام علی نانوای از نسیه بس کرد . چرخه تار مستری گدیپران باز پاکستانی برآمد ، ماست های پودری شیرآغا سخیداد ترش شد ، قروت گشت . بالاخره شاروالی خانه صدیق افغان را چپه کرد ، بصیر سالنگی ، دوصد نفر میت یخ زده را تلاشی کرد . شیر علی قصاب مقابل پنسلین حساسیت داشت ، پای دختر همسایه را زنبور گزید ، دکان شیر مارگیر بسته شد ، در پخته فروشی سیل آمد ، وکیل سراجی کابل را برق گرفت . گل سرشوی در شهر نماند . موجودی خانه را مهمانان همه خوردند ، یخچال خانه همچون دل من خالی ، جای شما خالی ، تا برگشت . راستی از کوچه جناب عالی ، یک پسر بچه چشم سبز ، در خیز بلند با پرش 107 متر با اسکی ، مدال مسی گرفت . هه هه هه . مبارک باشد . سیمیرنوف – چای سبز
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام گرم برای دوست شاعر دریاباری عزیز . آمدم بعد سالها... ودیدم همان طرواتی را که بود ...هنوز هم است . آباد باشید .
و هنوز هم
باید سوخت.
درود بر دریاباری عزیز!
سلام
دلم میخواست چیزی در زندگی بود که لذتم میبخشید و باور کن که این شعرت مرا تا دورها برد و لذت را برایم تفسیر کرد طوریکه بعد خواندنش همه اشک شدم همه حس همه التهاب
دیرگاهی گریه هایم را ندیده بودم
و تو ای مرد ببین چگونه مرا گریاندی جگونه به یاد آوردی ام عاشق بودم..........
آه ای مرد شعر چه گرمم کردی چه شوری بر تنم ریختی...........
خوب است که زنده خو استی... فکر کردم رفتی پیش ملای کلان. ... اینه ای لینکه باز کو:
http://daryabari-hamed.blogfa.com/86112.aspx
کل دنیا را دریاباری گرفته..یکش تاجیک یکش هزاره یکش سید..یکی استاد فلسفه یکی دیگه.....خلاصه که گپت خراب اس
شعرک خیلی حال داشت... در دادنی
دیر گاهیست تب و تاب زندگی را نمیدانم وباورهای حیات بخش عشق را گم کرده ام اما امروز با این شعر نمیدانی با من چه کرد.......
نمیدانی که پس از سالها عجز و کاهش شررپرداز لحظات نابی شدی که در لایه های پنهان احساسم محو شده بود و به این خاطر ترا سپاس........
ترا سپاس ای مرد شعر که گرما را به خاطرم آوردی ..........
عشق را......بیوفایی را......تنهایی را......
نمیدانی ای مرد بزرگ چقدر در نظرم پر طلیعه و ژرف میمانی
سپاس از لطف شما
شما بزرگوار اید!
بادرودواحترام
ارادتمند ...
دریاباری
سلام مهربان ! خوب هستید ؟ بلی درسته آتش گرفته ایم البته سوخته ایم و خاکستر ما را هم بباد داده اند ، آنقدر سو خسته ایم که دیگر نتوان سوخت. موفق باشید.
سلام و عرض ادب بر شما دریاباری عزیز :
امید وارم صحت و سلامت باشید سروده پر مفهوم شما ر اخواندم زیب و عالی بود شاد کامی نصیب تان باد .
سلام حضرت دوست...
شکر خدا که روزه ی گفتار را بعد از نمیدانم چند ماه شکستید!!!
عالی عالی عالی بود
آسمان همراه ات
درود!
از چارده فبروری به بعد، با یک سروده والنتینی بروز خواهم بود.
دریاباری عزیز و مهربان را درود و سلام نثار باد.
از وقتیکه (من و تو ) بوجود آمده همه سوخته ایم.
قلمت تا کهکشان رسا باد.
سعادتخواه ات (سعادت)
امان از این من و توها که قصه شون تمومی نداره
زیبا بود استاد
وای از روزی که این آتش را دودی باشد
تیم هاکی دخترای کوچۀ ما ( وانکوور ) سلواکیا را 18 گول مقابل صفر، زد . زیبایی های ( اسکوامش ) بینظیر است ، تا کوه های ( ویسلر ) محل المپیای زمستانی 2010 ، از خانۀ ما ، یک ساعت راه است . ظرف چهار سال اخیر ، دو سه میلیارد دالر پول تکس مردم صرف ساختمان ها و هوتل های پنج ستاره شد ، پارک ها و پارکینگ ، مغازه ها ، قمارخانه ، مراکز تفریح و عیش و نوش آباد شد ، تا دیگران نگویند : در وانکوور همه چیز بود ، زیر برنج گوشت کم بود ، حیف . امسال قیمت پارکنگ سه برابر شد . پرداخت 25 % تکس ، رفتن به رستوران ناممکن گشت . در حمام کاه فروشی جای پای نماند . قیمت کله پاچه ، چپلی کباب و شش کباب بدون نان خاصه دو برابر گشت . ترشی چنداول کمیاب شد ، خلیفه عصمت سلمانی از کیسه مالی بس کرد . قمار خانه باغر قولته بسته شد ، نجف کیسه بر گیر آمد . زوار غلام علی نانوای از نسیه بس کرد . چرخه تار مستری گدیپران باز پاکستانی برآمد ، ماست های پودری شیرآغا سخیداد ترش شد ، قروت گشت . بالاخره شاروالی خانه صدیق افغان را چپه کرد ، بصیر سالنگی ، دوصد نفر میت یخ زده را تلاشی کرد .
شیر علی قصاب مقابل پنسلین حساسیت داشت ، پای دختر همسایه را زنبور گزید ، دکان شیر مارگیر بسته شد ، در پخته فروشی سیل آمد ، وکیل سراجی کابل را برق گرفت . گل سرشوی در شهر نماند . موجودی خانه را مهمانان همه خوردند ، یخچال خانه همچون دل من خالی ، جای شما خالی ، تا برگشت .
راستی از کوچه جناب عالی ، یک پسر بچه چشم سبز ، در خیز بلند با پرش 107 متر با اسکی ، مدال مسی گرفت . هه هه هه . مبارک باشد .
سیمیرنوف – چای سبز