پلک سوم شب

شعر وادبیات

پلک سوم شب

شعر وادبیات

مرگ باران

 

 

باران خسته

 - هرچند-  به درکوفت 

بازنکردم....

 

نیمه شب

به هوای بیرون شدم؛ 

- کنار در٬

برآبگیرکوچک وآرام٬

ستاره ی میدرخشید! -

نظرات 57 + ارسال نظر
دریا 1385,11,02 ساعت 11:58 ق.ظ http://daryayee.aryanablog.com

سلام
سنگدلی و ناهمدمی های روزگار گر نمی بود شایدهیچکس تصویری ازدریاباری را بر آبگیر هرچند کوچک نمیدید.
دریا

چه بگویم دریا...!؟

دریا 1385,11,02 ساعت 03:48 ب.ظ http://daryayee.aryanablog.com

سلام
هیچ چیز....
که ما همه از یک تباریم.تبار........
عمق درد را می حس میکنیم فقط گاهی سعی در مهر ولاک کردن این حس داریم و .........میشویم چنان که نه چنین.

سپاس از پیامت...
دریا

بلی. درست فرمودید.

سلام دوست من زیبا بود .

دریاباری جان آماده ام حضور گرمت را همیشه بپذیرم حتی اگر پوستم را بکنی و مرا همراه با سبزی پلو نوش جان کنی

نه عزیزم. تورا داخل داش میگذارم بالای ۷۰ درجه حرارت .... بعدش بیست دقیقه انتظار ... وبعد یک واین/ وینو/ شراب سرخ و.... یا هو!

سلام دریاباری مهربان ........ ایکاش این خوابم را که خوش - تمنا کرده ای بیداری یی نداشت !!! دنیا بکامت !

سلام دریاباری عزیز خوبی / سر حالی / روزگار که میدانم خوش میگذرد... راستی نام کار دیروز را (بانی من!) گذاشته و دروب گذاشتم ..خودت چرا نمیگذاری ایا فراموش کردی که تشنه گان شعرت را در دشت کربلای وبلاگت هلاک کردی هر روز می آییم و چیزی نمیخوانیم نمیدانم گناه کیست از ما یا از دریاباری ! یا ما زیاد شله هستیم عاشق هستم دیوانه هستیم مست هستیم وووو یا دریاباری خیلی کم کار شده / شمشماد بمانی !

هجران عزیز.
گاهی شعر بدنبال من ٬ گاهی من دنبال شعر ... و گاهی- هردو - درپی کارخودیم. ...

بدخشانی 1386,02,24 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.ofranonline.net

دریاباری گرامی درود
باز هم سری زدم و لذت بردم... حالا دیگه شکم سیر بر می گردم...

طبع تان روان و پدرام بادا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد