پلک سوم شب

شعر وادبیات

پلک سوم شب

شعر وادبیات

تو را 

قطع نه؛ 

باریشه هایت ازمن گرفته اند. 

ارآنرو؛ 

دل ِ خاکیم 

چاک،چاک است! 

 

.

نظرات 26 + ارسال نظر
۳۰ میرنوف 1390,10,13 ساعت 07:33 ق.ظ


با دختری کز پیکرش میریخت
عطر شور انگیز شب بو ها
چون به من نزدیکتر می شد
ورطۀ تاریک لذت بود
مرده از گور بر می خاست
تا که در من می پیچید
قلب من مثل بچه اهو
در سینه می لرزید
دیشب ، در مجلس رقص
خودم هم نمی دانم
هر دو چشمم
خشم ، آتش
به دیوار زدم
پیاله ی مشترکم
پاشان ...

پیوه 1390,10,13 ساعت 09:23 ق.ظ

شناور
ماهی طلایی
در گودی کف دستم
باورش نشد
وختی که خشم عشق او دیوانه ام کند
گفتم :
مثل یک انار درشت
می فشارمش

لوبلوو تی بیا 1390,10,13 ساعت 10:05 ق.ظ

God Particle
وختی در نوک مژه
« ذرۀ خدا » ست
چه قیامت است
در چشم سیاه ؟

چورنی 1390,10,13 ساعت 10:46 ق.ظ

19 میلیارد سال نوری
ستاره ی نور آبی
من که به جای خودم
با همین درشت انار
فشرده در کف دستم
ماهیی طلایی
چه رابطه ؟
ندانستم
تو ...

ای کاش آدمی
وطنش را(یا هر چه که تو...) همچون بنفشه ها می شد با خود ببرد هر کجا که خواست.

مرسی عزیز
چه شعر کوتاه زیبایی
همچون بنفشه ها ... مثل پست های قبل تر
پاینده باشی

نوشپاز 1390,10,29 ساعت 10:28 ب.ظ



تو... را

تریشه ی از بدم ؟!

نه ...

با ریشه هات

ازمن گرفته اند

دلم ار آن سبب

ریشه ریشه است

سلام
همین که می خوانم گاهی اینجا را...همین که می آیم...کافی است برایم...

کوتاه نوشته هایتان را دوست دارم...

سرخانه 1390,11,22 ساعت 07:22 ق.ظ

من نمازم را
در شب تیرباران
قضا کردم
چرا که هنوز
در سنگلاخ این شب تیره
در سفرم
ختنه سوران ( مهره ) پیشک من بود نیامدی ، یادت باشد .
یک داکتر بی خدای هندوستانی « سردار جی » با چاقو و قیچی ،
که خدایش نیامرزد ، غروب در نفس جاده ، به پایان تنه ی طفلکی « مهره » چسپید . بی هوش بود مهره ،
نفهمید ،.خایه
خلاصه غیرت خانواده ، رفته به باد
لعنته الله علیهم والضالین
دور
از یک سیاره ی هفت صد هزار سال نوری
میگه هنوز
« سیره » دختر همسایه
بیا مــرا بــتــراش ای تـنـم بدستانت
به بت سرای دلت در شبان رویایی
بیا مرا بتراش تا سحـر مرا بتراش
به لمس و بوسه و ناز و نیازو زیبایی
بیا مـرا بتراش در حریر و ابـریشم
به بسـتر شب تنهائی سوزعریانـت
به شـوق پـنجه کشیدن زپای تا بسرم
چـونوروسوسهً شمع ذوق چشمانت
زبوسه ریز لبانت ببـار گــل به تنم
شـراب تشنگی عشق در گلـویم ریز
بـبـردلـم بـه ســر بـالـهای مـژگـانت
به جـذبه های نگاهت زخود فرویم ریز
بکش مرا به خم و پیچ های آغوشت
به کوره ی نفــسـت آتشم کن،آبم کن
میان عشق قـوی پنجه ی دو بازویت
بگیرم و بـفشار، بشکن و خرابم کن

سر خانه شراب تلخ دوغ ترش 1390,11,24 ساعت 10:51 ق.ظ

سیاهه های سفید

روی برف



یک زنده گی سراسر عشق ، استثنای شومی در قوانین این جهانی است . هر گلی پژمرده می شود ، شادی مفرط ، فردای بدی به دنبال دارد . آنهم اگر فردایی داشته باشد . زنده گی واقعی یک زنده گی دلهره و اضطراب است . این بته که در پای صفه ی باغ روییده است و اگر هم آفتابی نبیند ، باز ساقه اش سبز می ماند .

تنهای غربتم

یک آسمان پرنده درین شهر و دل هنوز

در کنج این قفس تنگ غربتم

غم در هوای تنگِ دلم موج میزند

تا بشکند به سینه ی من بال طاقتم

یک آسمان پرنده درین شهر و دل هنوز

دلگیر تیره ترین ابر بهمن است

اینجا هزار خانه ز ویرانه ساختند

ویرانه تر هنوز همان خانه ی من است

تبعید گاه ، همین جا که ایستاده ام ، سر زمین شمال . ، به سر نازنینت قسم ، لبخند هایی دارد که اگر چه کمیاب است اما بسیار رنج و اندوه را جبران می کند . پس من رنجی نکشیده ام ، تنها شما

زنده گی یک سفر است

نی ، سفر نور در ایینه

قمار خانه یی ،

سراچه جافرخان

همتی باید کرد

سکه ها را باید چرخاند

چه تفاوت دارد ؟

سکه ها درتاریخ

همه جه همه وقت

از دو رو یکسانند

کمال کابلی 1390,11,27 ساعت 07:49 ق.ظ


همین دیشب
زیر خیمه های سرد
سی و سه کودک
به ناچار ، یخ زد
بی شرنگ واژه های قشنگ
این همان لحظه ی تاریک ملال انگیزی است
که نیاندیشیدیم
آنچه داریم به پشت
کوله باری خالیست
از همه تجربه ها
یا کتابی است سپید
که از آن هیچ نیآموخته ایم
کاش می فهمیدیم
که به آن جاده ی پشت سرمان
نیم نگاهی بکنیم
تلخی تجربه ها را در شب
همچو فانوس ضعیفی از یاد
به شراکت نه سپاریم به باد
نه چراغی در راه
نه امیدی در دل
کفش ها مان هر چند
از دل حوصله ی جاده ها
تنگ تر است
راه را گم نکنیم

سلام.به خوانش شعر دعوتید

سنگسار 1390,12,08 ساعت 05:57 ق.ظ http://kamalkabuli.blogfa.com



در متوطن این مرحومی ، دریا که بجایش ، قسم به حضرت عباس ، همین حالا حتا یک آفتابه آب وضو هم پیدا نمیشه .
ماهیانی خاک به سر و در به دری منطقه ، پس از خاک بازی های بسیار از طریق UNCHR به دریاچه ی پنجشیر نقل مکان نموده و در زیر سنگچل های سرد ، نفس زنان اخذ موضع نموده ، خدا خدا گویان . ، و آب دریاچه فقط به حمام عبدالله بنده خدا( قانونًاً ) برای استحمام مار شال ، تغاره خمیر به مصرف می رسیده ، الحمد لله والمنة ، هنوز جای شکرش باقی .
ملای نابینای مسجد که مصروف پوقانه فروشی بود گفت :
یاد آنروز که ما هم اعتباری داشتیم .، دوکتور !
امروز بهای هیزم و عود یکیست
چون مرتبه ی خلیل و نمرود یکیست
در پیش کسانی که زغفلت مست اند
آواز خر و نغمۀ ( داوود ) یکیست
انا لله و انا اله راجعون .

اولیا گرانویچ 1390,12,17 ساعت 08:36 ق.ظ



خوب کاری کردی که مردی
مفلسی ، دربدری ، قرضداری
دریای پنجشیر یواش یواش خشک می شود
همین چندی پیش ، ماهیان دریا بار
نمی دانستند چه کار کنند

همسایه 1390,12,27 ساعت 09:21 ق.ظ

مرا گریه ها از مردن یک زن

صدای ترس از پاشیدن یک پیکر

شکسته در مشت فراموشی

یا صدای زادن نوزاد در زنجیر

صدای مردن یک زنده گی

در چنگ خاموشی

صدای شستن از

آرامش فردا

و فریاد فروکش کردن

آوا

سلام دوست عزیز شاعر

دستت بند است ...

بروز و منتظر حضور شما [گل]

آزاد 1391,01,30 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.sayeh7.blogfa.com/

سلام استاد! خوب استی ؟ سیار خوش هستم از دوباره خوانی ات . فدای تو و خوبیهایت !

فرهیخته و سرور ارجمند جناب استاد گرامی درود بر شما،

خیلی خرسند شدم که حضور شما را در وبلاگ خود مشاهده کردم و شعری که برای خود شما سروده بودم، آن را مطالعه نموده بودید.

من خیلی از مدت ها قبل اشعار شما را دنبال میکردم و بسیار دوست دارم قلم و عواطف شما را. آن شعر را هم با استفاده از یکی از اشعار شما که خیلی برایم عزیز بوده الهام گرفتم و به پاس خود شما به شما تقدیم کردم. اینکه شما از کجا و چگونه به آن شعر رسیدید برای جالب و دلچسب است.

به شما چند بار ای میل کردم اما ادرس شما درست نیست نمیدانم چرا، همین آدرس شما d_daryabri@yahoo.com

اگر فیس بوک دارید استاد لطف کنید مرا درج کنید و افتخار بدهید همجان ای میل خود را .

Khoshbeen Herawi

هروی عزیز.
به فیسبوک درج شدید
ایمیل را یک حرف کم گرفته اید.

d_daryabari@yahoo.com
قربانت.
پدرودتا فیسبوک

موشینه 1391,05,11 ساعت 07:13 ق.ظ


با ، جیلک ( چپن سبز مزاری ) کارته وزیر اکبر خان ، نزدیکی های خانه فهیم قسیم ، عکس ترا دیدم که چکر میزنی . هه هه هه
پاکستانی ها با سه هزار کلدار ، واسکت انتحاری می فروشند .
فقط نزدیکی های سینما پامیر ، خودت را نپرانی . یادت باشد .
خدا قسمت .

واسکت دوز جان.
ولاگه خانه فهیم قسیم دیده باشم
راستی هنوز زنده ای؟

عابر 1391,06,13 ساعت 12:34 ب.ظ http://namehayemanvababa.blogfa.com/

بی تعارف فوق العاده بود
قلمتان نویسا

سلام شاعر
بعد از مدتها با چهارپاره ای کوتاه به روزم
دعوتید به شعر و تاریخی که دست از سرم بر نمی دارد
سپاس و بدرود تا شعر

مهرباران 1391,07,09 ساعت 02:54 ب.ظ http://darya73.blogfa.com

با ریشه هایت... ریشه هایت...
بر خاکم
قدم بنه...
...
درود بر دریاباری شاعر همیشه ها...

قربان مهربانی و لطف و صفای تان...
سپاسگذارم که بابت درگ در پیوندهای تان...
اگر زحمتی نباشد م. امین محمدی را با امین فارسی یا گذر قصاب ها عوض کنید بیشتر خوشحال می شوم.

سلام دوست خوبم
دعوتید به شعرهایم

دوست بزرگوار دریا عزیز
دومین جشنواره بزرگ مجازی کتابخوانی در دو رده سنی آزاد و نوجوانان در حال برگزاری است. ضمن دعوت برای شرکت در این جشنواره،از شما خواهانیم تا در اجرای این برنامه با پذیرفتن عنوان"همکار افتخاری" ما را یاری فرمائید.

به فردا فکر خواهم کرد با اینکه سرم خالی ست
کنار روزهای خوب جای کشورم . . .


امشب ساعت 12 به روز خواهم شد
با شعر و . . .

دعوتید دوست خوبم

هنوز زنده ام 1392,06,29 ساعت 11:11 ب.ظ

ادبستان هنوز زنده است. مرد کجایی چندتا شعرت رابفرست. کابلی کجاست؟

سلام جاغوری گرامی.
دیرشده ازکابلی خبری نیست؛من به فیسبوک کوچیده ام.
شادوباعزت باشی.
قربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد